یــــــا غـــایــــه آمــــال الـعـــــارفــیـــــن
ای ماه تر از ماه تر از ماه سلام
ای راه برِ همیشه همراه سلام
ای گنبد تو الفالق الصباح سلام
استاد هزار آیت الله سلام
من سائل هم محله ای تان هستم
محتاج یکی دو لقمه احسان هستم
من آمده ام صحن تو جارو بزنم
ای شاه برابر تو زانو بزنم
هر روز چرا به این و آن رو بزنم؟
هر لحظه به این کو و به آن کو بزنم
با ذکر تو دردهام درمان شده است
شیراز من انگار خراسان شده است
من آب شدم تا که شرابم بکنی
آباد شدم بلکه خرابم بکنی
در زمره ی خادمان حسابم بکنی
صد بار اگر باز جوابم بکنی
ناچیز ترین زائرت ای شاه منم
آماده ی دارایی خود باختنم
در فارس هزار تعزیه خوان داری
ابن الکرمی گدا فراوان داری
صحن و حرم و حوض و شبستان داری
همسایه زبانزدی به مهمان داری
این شهر به عشق تو مشخص شده است
با نام تو شیراز مقدس شده است
تو آینه دار مشهد و قم هستی
هر آینه تفسیر تبسم هستی
تو برکت خوشه های گندم هستی
اینجا تو ولی نعمت مردم هستی
ای آنکه محبتت به قلبم افتاد
شاهیِ تو خوب رعیتی یادم داد
تقدیر من این است که اینجا باشم
تا دعبل احمد ابن موسی باشم
در بین تمام شهر تنها باشم
دیوانه ی بچه های زهرا باشم
تقدیر من است نوکری تان آقا
هرگز نکنم دریغ از جان آقا
حــــاشــــیـــــه نــــویـــســـی :
هزار کوروش و جمشید می رود از یاد
مگر به نام شما فارس جاودان بشود ...